Larestanica Back Cover

Larestanica Back Cover
Larestanica Back Cover

Thursday, December 22, 2011

آمه

واژهآمه
تلفظ (لارستانیکا)aame
فارسی عمو، برادر پدر؛ ناپدری، شوهر مادر؛ معمولا زنان پس از مرگ شوهر دوباره عروسی نمی‌کردند، اما گهگاهي جهت رعایت کودکان، زن بیوه با برادر شوهرش عروسی می‌کند، و بدینسان کودکان ناپدری خود را "آمه" جار می‌زنند
انگلیسی (لارستانیکا)Uncle, a brother of one's father; husband of one's mother; step father; It is unusual for a woman to remarry after the death of her husband, occasionally for the sake of small children, she may marry the brother of her late husband, as the result any step father would be by childern addressed "aame"

آمونه

واژهآمونه
تلفظ (لارستانیکا)aamoona
فارسی سوراخ؛ لانه مورچه‌ها یا کندوی زنبور‌ها یا لانه عقرب
انگلیسی (لارستانیکا)Hole; nest or hive of ants, bees, scorpion

آمشته

واژهآمشته
تلفظ (لارستانیکا)aamoshta
فارسی اشیا را به صورت انبوه و به روش روفتن جمع کردن؛ اشیای ریز و کوچک را از روی زمین برداشتن بوسیله دست و به صورت روفتن؛ لاروبی کردن خاک، گل، لجن و رسوب ته چاه یا "برکه" یا...
انگلیسی (لارستانیکا)To pick up things collectively in sweeping fashion; to remove, take, small objects from floor by passing hand over them in steady, repetitive fistful movement; to remove dirt, mud from the bottom of pond, etc.

آمرک افتده

واژهآمرک افتده
تلفظ (لارستانیکا)aamorok oftada
فارسی گره‌دار شدن، گره گره شدن، پر از گره شدن، بر خود گره خوردن؛ پیچیده شدن، بغرنج شدن، درهم شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To become knotty, to become tied upon itself; to become complicated, or perplexed.

آمرده

واژهآمرده
تلفظ (لارستانیکا)aamareda
فارسی لاروب، لاروبی کردن؛ لاروبی کردن خاک، گل، لجن و رسوب ته چاه یا "برکه" یا...
انگلیسی (لارستانیکا)Dredge, to dredge; to remove sand, silt, mud from the bottom of the well, pond, berka, etc.

آمرده

واژهآمرده
تلفظ (لارستانیکا)aamorda
فارسی خاموش شدن. نشستن و کشته شدن و خمودن آتش یا چراغ یا شعله. این واژه و واژه‌هایی دیگر مانند "آکشته" که معنی لفظی "کُشتن kill" را می‌دهد، نشانگر و تایید کننده این است که فرهنگ لارستانی پیشینه زردشتی دارد، چون در آیین زردشتی نور و آتش موجوداتی زنده هستند و برای خاموش کردن آن باید نور یا آتش را کُشت
انگلیسی (لارستانیکا)To die down, to become extinguished, as fire or light. Word like this and "aakoshta" which literally means to kill lend support to the notion that Larestan culture is a Zoroastrin, as in Zoroastrianism the light and fire have life and to turn them off one must kill them off.

آمده

واژهآمده
تلفظ (لارستانیکا)aamoda
فارسی باقی‌مانده، زیاد امده، پس‌مانده؛ وامانده، عقب‌مانده
انگلیسی (لارستانیکا)Left over; left behind

آمد و رفت داشته

واژهآمد و رفت داشته
تلفظ (لارستانیکا)aamado raft daashta
فارسی "آمد و رفت داشتن" اصطلاح: رابطه یا علاقه شراکت خوب داشتن؛ رفت وآمد داشتن
انگلیسی (لارستانیکا)To have good relation, tie, or association; to frequent each other

آمخته کرده

واژهآمخته کرده
تلفظ (لارستانیکا)aamokhta kerda
فارسی آموخته کردن عادت دادن، خو دادن
انگلیسی (لارستانیکا)To addict; to make accustomed to

آمخته

واژهآمخته
تلفظ (لارستانیکا)aamokhta boda
فارسی آموخته گشتن، عادت کردن، اعتیاد، خو گرفتن
انگلیسی (لارستانیکا)To become addicted, become used to

آمخته

واژهآمخته
تلفظ (لارستانیکا)aamokhta
فارسی آموخته، خو گرفته، معتاد
انگلیسی (لارستانیکا)Accustomed, habituated, addicted

آمته

واژهآمته
تلفظ (لارستانیکا)aameta
فارسی = "آمکده" : مکیدن، مک زدن
انگلیسی (لارستانیکا)= aamakeda : To suck

آماس کرده

واژهآماس کرده
تلفظ (لارستانیکا)aamaas kerda
فارسی آماس کردن، ملتهب کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To swell, to become swollen

آماس

واژهآماس
تلفظ (لارستانیکا)aamaas
فارسی آماس، تورم، التهاب
انگلیسی (لارستانیکا)Swelling, inflamation

آماده کرده

واژهآماده کرده
تلفظ (لارستانیکا)aamaada kerda
فارسی آماده کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To prepare, to make ready

آماده بده

واژهآماده بده
تلفظ (لارستانیکا)aamaada boda
فارسی آماده شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To be ready, to get ready

آماده

واژهآماده
تلفظ (لارستانیکا)aamaada
فارسی آماده، مهیا، حاضر، آماده برای استفاده
انگلیسی (لارستانیکا)Prepared, in fit condition for immediate action or use.

آلی یک نده

واژهآلی یک نده
تلفظ (لارستانیکا)aalay yak nada
فارسی بر یک چیز گذاشتن
انگلیسی (لارستانیکا)= aalay ham nada

آلی یک چده

واژهآلی یک چده
تلفظ (لارستانیکا)aalay yak cheda
فارسی به یک چیزی اضافه شدن
انگلیسی (لارستانیکا)= aalay ham cheda

آلی یک برده

واژهآلی یک برده
تلفظ (لارستانیکا)aalay yak borda
فارسی بر یک چیز اضافه کردن
انگلیسی (لارستانیکا)= aalay ham borda

هل

واژههل
تلفظ hal
فارسی تفاله، تفاله باقی مانده از آجیل یا میوه‌جات یا زیتون و غیره که پس از له کردن و گرفتن مایه یا روغن آن باقی می‌ماند
انگلیسی marc, pomace, remains of grapes or fruits or nuts after pressing them for wine or oil

آلی هم نده

واژهآلی هم نده
تلفظ (لارستانیکا)aalay ham nada
فارسی بر هم گذاشتن، بر روی هم گذاشتن
انگلیسی (لارستانیکا)To put, or place on top of each other

آلی هم چده

واژهآلی هم چده
تلفظ (لارستانیکا)aalay ham cheda
فارسی به هم اضافه شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To become added to each other

آلی هم برده

واژهآلی هم برده
تلفظ (لارستانیکا)aalay ham borda
فارسی بر هم اضافه کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To add to each other

آلیشنده

واژهآلیشنده
تلفظ (لارستانیکا)aaleeshenada
فارسی پاره کردن، گسستن، از هم باز کردن، از گیر در آوردن، حل کردن (در آب مثلا)
انگلیسی (لارستانیکا)To shred, to unravel

آلیشده

واژهآلیشده
تلفظ (لارستانیکا)aaleesheda
فارسی از هم باز کردن، از گیر در آوردن، حل کردن (در آب مثلا)؛ گسسته، پاره پاره
انگلیسی (لارستانیکا)Unraveled; shredded, to be cut into shreds

آلیسده

واژهآلیسده
تلفظ (لارستانیکا)aaleeseda
فارسی لیسیدن، زبانه کشیدن، لیس
انگلیسی (لارستانیکا)To lick, to draw the tongue over

آلی

واژهآلی
تلفظ (لارستانیکا)aalee
فارسی عالی، ممتاز، بسیار خوب، بالا، برین، والا، برجسته، بلند، بلند مرتبت، والا مقام
انگلیسی (لارستانیکا)Arabic عالی Excellent, high, sublime, eminent

آله یا

واژهآله یا
تلفظ (لارستانیکا)aala yaa
فارسی حالاها، در این لحظه‌ها، این روزها
انگلیسی (لارستانیکا)Now and then; these days

آل هرم

واژهآل هرم
تلفظ (لارستانیکا)aal harm
فارسی "آل حرم" ناحیه‌ای بود در غرب لارستان، که شهرک‌های "کوشکنار" و "گوارزه" در آن بود.
انگلیسی (لارستانیکا)Arabic حرم , used to be a district in west Larestan, having the towns of کوشکنار Kooshkonaar, and گوارزه Ghavarza

آله پتیتا

واژهآله پتیتا
تلفظ (لارستانیکا)aale pateetaa
فارسی سیب زمینی
انگلیسی (لارستانیکا)Potato

آله

واژهآله
تلفظ (لارستانیکا)aale
فارسی آلو
انگلیسی (لارستانیکا)Plum, a smooth-skinned juicy fruit borne by trees related to the peach and cherry

آلا (حالا)

واژهآلا (حالا)
تلفظ (لارستانیکا)aalaa
فارسی حالا، اکنون، هم‌اکنون
انگلیسی (لارستانیکا)Now, the present time or moment

آلونه راسّی کرده

واژهآلونه راسّی کرده
تلفظ (لارستانیکا)aaloona raassee kerda
فارسی = "آلونه ای کرده"
انگلیسی (لارستانیکا)= aloona ee kerda

آلونه راسّی

واژهآلونه راسّی
تلفظ (لارستانیکا)aaloona raassee
فارسی = "آلونه"
انگلیسی (لارستانیکا)= aloona

آلونه ای کرده

واژهآلونه ای کرده
تلفظ (لارستانیکا)aloona ee kerda
فارسی وارونه کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To invert, to turn upside down out or dinside out

آلونه ای

واژهآلونه ای
تلفظ (لارستانیکا)aloona ee
فارسی وارونه‌ای
انگلیسی (لارستانیکا)Inversion, being inverted, or upside down

آلونه

واژهآلونه
تلفظ (لارستانیکا)aaloona
فارسی وارونه
انگلیسی (لارستانیکا)Turned isnide out, or upside down

آلونده

واژهآلونده
تلفظ (لارستانیکا)aaloonada
فارسی برچیدن میوه از درخت
انگلیسی (لارستانیکا)To pick up the fruit from the tree

آ لک لی هل بده

واژهآ لک لی هل بده
تلفظ (لارستانیکا)aalake lay hal boda
فارسی "پارچه آلوده به هل شدن" اصطلاح عامیانه به معنی اینکه کسی تماما آبروی خود را از دست داده. "هل" تفاله باقی مانده از آجیل یا میوه‌جات یا زیتون و غیره که پس از له کردن و گرفتن مایه یا روغن آن باقی می‌ماند. اگر پارچه‌ای به هل آلوده شود، اثر آلودگی بر آن خواهد ماند و شستن و تمیز کردن فایده‌ای ندارد، و این اصطلاح نشانگر آن است که آدمی مورد نظر طوری تحقیر شده و آبرویش ریخته که دیگر راه برگشت ندارد
انگلیسی (لارستانیکا)Slang, to becme badly disgraced, to completely lose respect,, to be dishonored

آلرد شسّه

واژهآلرد شسّه
تلفظ (لارستانیکا)aalard shassa
فارسی پیاده شدن، پایین آمدن از چیزی، مثلا اسب
انگلیسی (لارستانیکا)To dismount, to get down from something

آلچده

واژهآلچده
تلفظ (لارستانیکا)aalacheda
فارسی با صدا مکیدن خوراک یا نوشیدنی را، هش هش
انگلیسی (لارستانیکا)To slurp; a noisy intake of food, to lick with a noise

آلته

واژهآلته
تلفظ (لارستانیکا)aaleta
فارسی ریختن، بیرون ریختن، ریزش؛ ریخته، مانند چای در استکان
انگلیسی (لارستانیکا)To pour, to flow out, to spill out; spilled, poured

آل زته

واژهآل زته
تلفظ (لارستانیکا)aal zata
فارسی دچار "آل" شدن، "آل" زدگی، دچار بیماری سایکوز پس از زایمان postpartum psychosis شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To be afflicted by "aal", having postpartum psychosis

آل

واژهآل
تلفظ (لارستانیکا)aal
فارسی 1- رنگ قرمز روشن
2- آفریده وهمی افسانه‌ای که به زنان پس از زایمان حمله می‌کند، که در پزشکی معاصر نام "سایکوز پس از زایمان postpartum psychosis" نام دارد. در رسم و سنت قدیمی، برای درمان زن، یکی از خویشاوندان وی را بر صورت سیلی زده در حالی که دیگر خویشاوندان با شمشیر و خنجر و چاقو آورده و پیرامون تختخواب زن می‌گذارند، سپس مردان فامیل تیر تفنگ به هوا می‌زنند تا "آل" را بترسانند و فراری کنند تا زن بیمار را رها کند. در جامعه‌های عشایری، خویشاوندان همین رسم را اجرا نموده و اضافه بر آن یکی از مردان فامیل سوار بر اسب شده و گرداگرد چادری می‌تازد در حالی که با تفنگ تیر به هوا می‌زند و شعر رزم و حماسه می‌خواند انگار که دارد با دشمن می‌جنگد.
انگلیسی (لارستانیکا)1- Light red
2- An illusionary, non existing being that attacks a postpartum woman. In modern medicine it is a postpartum psychosis. To cure the woman one of the relative slaps the woman's face while the others bring swords, daggers, and knives to put around her bed, then the men relatives shoot the gun into the air to scare "aal" to run away and leave the woman alone. In tribal society the relatives do the same and a man rides on a horse, gallops around a tent and shoots guns into the air while reciting epic verses as defying an enemy.

آگم کرده

واژهآگم کرده
تلفظ (لارستانیکا)aagom kerda
فارسی گم کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To lose

آگم چده

واژهآگم چده
تلفظ (لارستانیکا)aagom cheda
فارسی گمراه شدن، منحرف شدن، سرگردان شدن، بیراهه رفتن
انگلیسی (لارستانیکا)To get lost, to go astray

آگم بده

واژهآگم بده
تلفظ (لارستانیکا)aagom boda
فارسی گم شدن، خود را گم کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To be lost, to lose oneself

آگشته

واژهآگشته
تلفظ (لارستانیکا)aageshta
فارسی 1- برگشتن، در اطراف گشتن، گرداگرد جایی یا چیزی گشتن
2- گشتن، جستجو کردن
3- برگشتن، تغییر مسیر، تغییر جهت
4- تسلیم شدن، ترک کردن، مانند اینکه از اندیشه‌ای یا عقیده‌‎ای منصرف شدن
5- دگرگون کردن یا برهم زدن رابطه، مانند عصبانی شدن و دوستی را برهم زدن
6- تغییر وضعیت، مانند تغییر در آب و هوا یا شانس و خوشبختی
انگلیسی (لارستانیکا)1- To return, to walk around;
2- To search around;
3- To change the course;
4- To give up, as an idea or a belief;
5- To change relation, as getting mad and end friendship;
6- To change condition or state, as the climate, or luck

Wednesday, December 21, 2011

آگروزنده

واژهآگروزنده
تلفظ (لارستانیکا)aagoroozenada
فارسی گریز دادن، رها کردن، کمک دادن برای رهایی یافتن
انگلیسی (لارستانیکا)To help to flee; to cause, help to escape

آگروخته

واژهآگروخته
تلفظ (لارستانیکا)aagorookhta
فارسی دوباره گریختن، گریختن، دوباره رها شدن، دوباره رهایی جستن، فرار کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To run away again, to flee; to escape again

آگرنده

واژهآگرنده
تلفظ (لارستانیکا)aagerenada
فارسی آتش را دوباره افروختن، برافروختن
انگلیسی (لارستانیکا)To restart fire, to rekindle

آگردنده

واژهآگردنده
تلفظ (لارستانیکا)aagardenada
فارسی 1- واگرداندن، برگرداندن، وادار کردن به برگشتن
2- چیزی یا کسی را تغییر جهت دادن
انگلیسی (لارستانیکا)1- To make to go back, to cause to return;
2- to cause, make change in direction

آگرته

واژهآگرته
تلفظ (لارستانیکا)aagereta
فارسی 1- واگرفتن، بدست آوردن، تصرف کردن، به دام انداختن
2- گیر آوردن، چیره شدن، سبقت گرفتن
3- دستگیر کردن، بازداشت، توقیف کردن
انگلیسی (لارستانیکا)1- To catch, seize, or trap;
2- to over take;
3- to apprehend

آگته

واژهآگته
تلفظ (لارستانیکا)aagota
فارسی 1- واگفتن، تکرار سخن، چیزی را گفتن و تکرار کردن
2- داستان سرایی، داستانی یا چیزی را سراییدن و تعریف کردن
انگلیسی (لارستانیکا)1- To repeat saying the same thing;
2- To narrate

آک و واک چده

واژهآک و واک چده
تلفظ (لارستانیکا)aako vaak chdea
فارسی 1- رنگ پریدن، پریدن رنگ جهره به علت بیماری
2- اصطلاح: برای تعبیر از کسی که ثروتش را از دست داده و فقیر گشته است "آک و واکُش چده"
انگلیسی (لارستانیکا)1- Disapperance of healthy facial color, to become pale by illness;
2- It is used to define someone who has lost his fortune and has become poor as "aako vaakosh chde"

آک و واک

واژهآک و واک
تلفظ (لارستانیکا)aako vaak
فارسی رنگ و ریخت سالم، قیافه سالم و تندرست
انگلیسی (لارستانیکا)Healthy facial color, or appearance

آکول نده

واژهآکول نده
تلفظ (لارستانیکا)aakool nada
فارسی دوباره به کول گذاشتن: چیزی را بر کول گذاشتن برای حمل و نقل آن
انگلیسی (لارستانیکا)To put on again an object upon sholders for carrying

آکول کرده

واژهآکول کرده
تلفظ (لارستانیکا)aakool kerda
فارسی دوباره به کول گذاشتن: چیزی را بر کول گذاشتن برای حمل و نقل آن
انگلیسی (لارستانیکا)To put on again an object upon sholders for carrying

آکول زته

واژهآکول زته
تلفظ (لارستانیکا)aakool zata
فارسی دوباره به کول گذاشتن: چیزی را بر کول گذاشتن برای حمل و نقل آن
انگلیسی (لارستانیکا)To put on again an object upon sholders for carrying

آکول خو بسه

واژهآکول خو بسه
تلفظ (لارستانیکا)aakoole kho bessa
فارسی مسؤولیت چیزی یا تعهدی را دوباره به خود موکول کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To make one responsible again for an obligation

آکول بسه

واژهآکول بسه
تلفظ (لارستانیکا)aakool bessa
فارسی 1- انتقال دادن مسؤولیت به كسي و سرزنش و مقصر دانستن وی را
2- انتقال دادن مسؤولیت به شانه کسی
انگلیسی (لارستانیکا)1- To shift responsibility, to blame;
2- To place responsibility on someone's shoulder

آکنره نده

واژهآکنره نده
تلفظ (لارستانیکا)aakenara nada
فارسی کنار گذاشتن؛ کنار چیزی گذاشتن
انگلیسی (لارستانیکا)To put aside; to place beside

آکنره

واژهآکنره
تلفظ (لارستانیکا)aakenara
فارسی در کناره؛ کنار چیزی؛ رو به لبه یا کناره چیزی
انگلیسی (لارستانیکا)At the side; to the side; toward the edge

آکله چده

واژهآکله چده
تلفظ (لارستانیکا)aakala cheda
فارسی در سوراخی یا روزنه‌ای فرو رفتن، در سوراخی فرو رفتن
انگلیسی (لارستانیکا)To go, creep into the hole

آکلنده

واژهآکلنده
تلفظ (لارستانیکا)aakalanada
فارسی خاراندن، سخت مالیدن برای تمیز کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To scrape off; to scrub hard in order to clean

آکلده

واژهآکلده
تلفظ (لارستانیکا)aakaleda
فارسی خوردن قسمت نزدیک به پوست خربزه یا هندوانه را
انگلیسی (لارستانیکا)To bite and eat a piece of melon, close to its skin

آکل

واژهآکل
تلفظ (لارستانیکا)aakel
فارسی عاقل، دانا، فرزانه، مرد یا زن دانا
انگلیسی (لارستانیکا)Arabic: (عاقل) Wise ; sage; a wise man

آکف اَ اُرده

واژهآکف اَ اُرده
تلفظ (لارستانیکا)aakaf a'orda
فارسی بازیافتن، دوباره بدست آوردن گمشده‌‎ای را
انگلیسی (لارستانیکا)To regain, or bring back what was lost

آکشده

واژهآکشده
تلفظ (لارستانیکا)aakasheda
فارسی کشیدن، نقاشی کردن؛ کشیدن، حمل کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To draw, to draw out; to carry

آکشته

واژهآکشته
تلفظ (لارستانیکا)aakeshta
فارسی کاشتن، دانه کاشتن برای روییدن، مخصوصا از راه پاشیدن دانه‌ها
انگلیسی (لارستانیکا)To sow, to plant seed for growing esp. by scattering

آکشته

واژهآکشته
تلفظ (لارستانیکا)aakoshta
فارسی 1- خاموش کردن چراغ یا آتش
2- کشتن کسی که زخمی یا مجروح است
انگلیسی (لارستانیکا)1- To put off, to turn off the light or fire;
2- To kill an injured or a wounded person

آکرو نده

واژهآکرو نده
تلفظ (لارستانیکا)aakoroo nada
فارسی 1- بر آغوش گذاشتن، در آغوش گرفتن
2- لبه پایینی پیراهن را تا کردن برای حمل چیزی در آن
انگلیسی (لارستانیکا)1- To put, or hold in lap
2- To fold the lower edge of the shirt in order to carry things in it

آکرو کرده

واژهآکرو کرده
تلفظ (لارستانیکا)aakoroo kerda
فارسی 1- بر آغوش گذاشتن، در آغوش گرفتن
2- لبه پایینی پیراهن را تا کردن برای حمل چیزی در آن
انگلیسی (لارستانیکا)1- To put, or hold in lap
2- To fold the lower edge of the shirt in order to carry things in it

آکروچنده

واژهآکروچنده
تلفظ (لارستانیکا)aakorochenada
فارسی جویدن و خرد کردن، چیزی را در دهان جویدن که صدادار باشد
انگلیسی (لارستانیکا)To crunch, to chew with a crunching sound

آکرک کرده

واژهآکرک کرده
تلفظ (لارستانیکا)aakorok kerda
فارسی بر گردن چیزی را پوشیدن، مانند گردنبند
انگلیسی (لارستانیکا)To wear around the neck, as necklace

آکرده

واژهآکرده
تلفظ (لارستانیکا)aakareda
فارسی کاشتن، دانه کاشتن برای روییدن
انگلیسی (لارستانیکا)To sow , to plant seed for the purpose of growth

آکده

واژهآکده
تلفظ (لارستانیکا)aakauda
فارسی 1- نقاشی کردن، نگارگری کردن، تصویری را بر سطحی حکاکی کردن
2- باز کردن، گشودن، آشکار کردن
3- متحد کردن، متفق کردن
انگلیسی (لارستانیکا)1- To draw, to engrave a picture
2- to open, open up
3- to unite

آکاوده

واژهآکاوده
تلفظ (لارستانیکا)aakaaveda
فارسی کاویدن، کاوش، گودبرداری برای یافتن چیزی را؛ جستجو کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To dig, or excavate for purpose of finding; to search

آک کرده

واژهآک کرده
تلفظ (لارستانیکا)aak kerda
فارسی دمه زدن بر آیینه یا عینک
انگلیسی (لارستانیکا)To exhale air on mirror, or eye glasses

آک

واژهآک
تلفظ (لارستانیکا)aak
فارسی دمه، دمه بر آیینه یا عینک
انگلیسی (لارستانیکا)Fog, vapor on mirror, glass, or eye glasses.

آفل انده

واژهآفل انده
تلفظ (لارستانیکا)aafal onda
فارسی توانایی پرواز داشتن پرنده، استطاعت پرواز
انگلیسی (لارستانیکا)The ability of a bird to fly

آفرته

واژهآفرته
تلفظ (لارستانیکا)aaferata
فارسی دوباره فروختن، چیزی را که خریده دوباره فروختن، وافروختن
انگلیسی (لارستانیکا)To sell what have been bought, to resell

آفتو لب بو

واژهآفتو لب بو
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe labe boo
فارسی 1- آخرین پرتو‌های آفتاب، آفتاب لب بام
2- تعبیری است که آدم پیر دارد به آخرین روزهای زندگی‌اش نزدیک می‌شود یا دیگر چیزی از عمرش نمانده است
انگلیسی (لارستانیکا)1- Last rays of sun at sunset, visible at the edge of the house-top
2- A declaration of an old that his or her life is near to end and that he or she is not expecting to live any longer

آفتو گرم

واژهآفتو گرم
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe garm
فارسی نیمه بامداد: چند ساعت پس از طلوع آفتاب
انگلیسی (لارستانیکا)Mid morning, a few hours after sunrise

آفتو گیر

واژهآفتو گیر
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe ger
فارسی اتاق آفتاب رو: جایگاهی در خانه که خورشید بر آن می‌تابد مخصوصا در فصل زمستان
انگلیسی (لارستانیکا)A place in the house where specially in the winter months the sun shines in, sun room

تی آفتو شسه

واژهتی آفتو شسه
تلفظ (لارستانیکا)tay aaftoe shassa
فارسی زیر آفتاب نشستن برای گرم شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To sit on sunshine in order to get warm

آفتو شسّه

واژهآفتو شسّه
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe shassa
فارسی غروب آفتاب
انگلیسی (لارستانیکا)Susnet

آفتو زیر

واژهآفتو زیر
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe zeer
فارسی آخرهای بعد از ظهر، آخرهای عصر
انگلیسی (لارستانیکا)Late afternoon

آفتو زته

واژهآفتو زته
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe zata
فارسی طلوع آفتاب
انگلیسی (لارستانیکا)Sunrise, for the sun to rise

آفتو چده

واژهآفتو چده
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe cheda
فارسی 1. غروب آفتاب
2. رفتن آفتاب، مانند پنهان شدن خورشید پشت ابر یا کوه
انگلیسی (لارستانیکا)1. Sunset;
2. for the sun to go, i.e. under the cloud, or behind the mountain

آفتو تیز

واژهآفتو تیز
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe teez
فارسی آفتاب گرم و تابان، آن وقت از روز که آفتاب گرم است
انگلیسی (لارستانیکا)Hot sun, the time of the day when the sun is hot

آفتو بلند

واژهآفتو بلند
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe boland
فارسی نیمروز، ظهر، عین ظهر
انگلیسی (لارستانیکا)Midday, high noon

آفتو

واژهآفتو
تلفظ (لارستانیکا)aaftoe
فارسی خورشید، آفتاب
انگلیسی (لارستانیکا)Sun, sunshine

آفتاوی

واژهآفتاوی
تلفظ (لارستانیکا)aaftaavee
فارسی آفتابی
انگلیسی (لارستانیکا)Sunny

آفتاو

واژهآفتاو
تلفظ (لارستانیکا)aaftaav
فارسی آفتاب، خورشید
انگلیسی (لارستانیکا)Sun, sunshine

آغا

واژهآغا
تلفظ (لارستانیکا)aaghaa
فارسی ارباب، آقا. واژه‌ای ترکی است که به زن شوهردار با وضع اجتماعی بالا داده می‌شود، ولی در اوز که بیشتر برده‌های آفریقایی‌تبار آنجا خریده می‌شدند، برده‌ها این واژه را برای ندای سرورانشان استخدام می‌کردند.
انگلیسی (لارستانیکا)Master; a Turkish word used to address a married woman with an established social position, but in Evaz where most of the African slaves were bought the word was used by them to address their masters

آشیه

واژهآشیه
تلفظ (لارستانیکا)aasheya
فارسی 1. حاشیه ، لبه
2. پارچه‌ای مانند نوار که بر حاشیه دامن زن دوخته می‌شود.
3. حاشیه تر و تمیز
انگلیسی (لارستانیکا)1. Margin, edge;
2. a piece of ribbon-like cloth sewn to the edge of women's skirt;
3. trim fringe

آشیر انده

واژهآشیر انده
تلفظ (لارستانیکا)aasheer onda
فارسی  بیدار شدن کودک شیرخواره به علت نیاز به شیر
انگلیسی (لارستانیکا)To awake from hunger for milk, i.e. an infant

آشوی

واژهآشوی
تلفظ (لارستانیکا)aashoovee
فارسی 1. آدم لطیف و حساس.
2. کسی (معمولا کودک) که در برابر درد بی‌تابی می‌کند.
3. کسی که به آسانی بع علت کمی درد گریه می‌کند.
انگلیسی (لارستانیکا)1. A delicate, sensetive person;
2. a person usually a child with low tolerance to pain;
3. someone who cries easily from little or mild pain