Larestanica Back Cover

Larestanica Back Cover
Larestanica Back Cover

Sunday, February 19, 2012

غمب


واژهغمب
تلفظ (لارستانیکا)ghaumb
فارسی ظرف سفالین بزرگ که طلا و جواهر یا حبوبات و آجیل در آن نگهداری می شود
انگلیسی (لارستانیکا)A large earthenware container in which either jewelry or nuts and grains are stored

غمب بسه


واژهغمب بسه
تلفظ (لارستانیکا)ghaumb bessa
فارسی ترک خوردن یا شکافتن زمین به علت روییدن گیاه، قارچ، و...؛ فوران و بالا زدن آب از منطقه ای در تالاب یا دریاچه یا مانند آن
انگلیسی (لارستانیکا)For the ground over the mushroom or truffle to swell up and crack; for a spring to shoot up, as a geyser.

غمب


واژهغمب
تلفظ (لارستانیکا)ghaumb
فارسی برجستگی کوچک در زمین با ترک یا شکاف ناشی از روییدن گیاه، قارچ، و... است؛ منطقه ای در تالاب یا دریاچه یا مانند آن که آب از آن بالا می‏زند یا فواره می شود
انگلیسی (لارستانیکا)A small elevation on ground with cracks or fissure atop of underground growing mushroom, truffle, or the like; the area in a pond where spring jets above the level of water as a fountain.

غم و غسّه


واژهغم و غسّه
تلفظ (لارستانیکا)ghaum o'ghossa
فارسی غم و غصه، غم و اندوه
انگلیسی (لارستانیکا)Sorrow and sadness

غم


واژهغم
تلفظ (لارستانیکا)ghaum
فارسی به " غسّه" رجوع شود
انگلیسی (لارستانیکا)= ghossa غسّه

غلغله


واژهغلغله
تلفظ (لارستانیکا)gholghola
فارسی همهمه، غوغا. آشوب یا آشفتگی انبوه مردم با سر و صدا یا داد و بیداد. جنجال، هیاهو. در فرهنگ لارستانی "غلغلغه" به معنی هیاهوی مثبت در عروسی نیز می باشد، مثلا گفته می شود "غلغله هد" یا "تکِ عیش غلغله ابو"
انگلیسی (لارستانیکا)Uproar; a state of violent disturbance or disorderly agitation of a crowd with confusion of voices; hubbub; tumult. A Larestani may understand "gholghola" as benign tumult that occurs at wedding for which he would say "gholghola haud غلغله هد" or "teke eish gholghola aboo تکِ عیش غلغله ابو"

غلوم گرد


واژهغلوم گرد
تلفظ (لارستانیکا)gholoom gard
فارسی اصطلاح: جایی که غلام در آن می گردد، مانند تالار خانه یا گذرگاه بازار
انگلیسی (لارستانیکا)(slang) An area where the servant roams or prowls, as a hallway or a passage way of the bazaar

غلام گرد


واژهغلام گرد
تلفظ (لارستانیکا)gholaam gard
فارسی اصطلاح: جایی که غلام در آن می گردد، مانند تالار خانه یا گذرگاه بازار
انگلیسی (لارستانیکا)(slang) An area where the servant roams or prowls, as a hallway or a passage way of the bazaar

غل غل جوشده


واژهغل غل جوشده
تلفظ (لارستانیکا)ghal ghal joosheda
فارسی جوشیدن و حباب برآوردن
انگلیسی (لارستانیکا)To be boiling and making bubbles

غل زته


واژهغل زته
تلفظ (لارستانیکا)ghal zata
فارسی حباب برآوردن؛ جوشیدن، مانند جوشیدن آب
انگلیسی (لارستانیکا)To be bubbling; to be boiling, as when water is boiling

غل خرده


واژهغل خرده
تلفظ (لارستانیکا)ghal kharda
فارسی حباب برآوردن؛ جوشیدن، مانند جوشیدن آب
انگلیسی (لارستانیکا)To be bubbling; to be boiling, as when water is boiling

غل


واژهغل
تلفظ (لارستانیکا)ghal
فارسی جوشیدن، غلیان؛ حباب برآوردن
انگلیسی (لارستانیکا)Boiling; bubble

غسّه خرده


واژهغسّه خرده
تلفظ (لارستانیکا)ghossa kharda
فارسی غصه خوردن، غمگین شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To be sorrowful; to feel grief as by loss; to be in distress by loss

غسّه


واژهغسّه
تلفظ (لارستانیکا)ghossa
فارسی غصه، اندوه، ،غم و اندوه، سوگ، درد دل، حزن، رنجش
انگلیسی (لارستانیکا)(Arabic غصه) Sorrow; sadness; heartache; a cause of grief

غسلی


واژهغسلی
تلفظ (لارستانیکا)ghoslee
فارسی گوشواره طلایی بزرگ
انگلیسی (لارستانیکا)A large golden earring

غروک کشده


واژهغروک کشده
تلفظ (لارستانیکا)ghorook kasheda
فارسی خرخر کردن، خر و پف کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To snore

غروک


واژهغروک
تلفظ (لارستانیکا)ghorook
فارسی خرناس، خر و پف، خرخر
انگلیسی (لارستانیکا)Snore, noisy breathing in sleep due to vibration of uvula and soft palate

غرنگی



واژهغرنگی
تلفظ (لارستانیکا)ghorongee
فارسی قاز، غاز، پرنده وحشی بزرگ اندام داراى پنجه هاى پرده دار (پا پرده ای) از تیره قو و مرغابی است، با گردن و پای نسبتا بلندتر. بسیاری از غاز ها در تالاب های دور و بر شهر "اوز" و شمال تا مرکز لارستان سکونت می کنند.
انگلیسی (لارستانیکا)Goose, a wild large web-footed swimming bird related to swans and ducks having comparatively longer neck and legs; many of them habitat in ponds around the town of Evaz in north central Larestan

غرکه


واژهغرکه
تلفظ (لارستانیکا)gharka
فارسی لکه دار، آلوده مثلا "غرکه وَ خون" یعنی غرق خون یا خون آلود.
انگلیسی (لارستانیکا)Tainted; stained; soaked, as "gharka va khoon غرکه وَ خون": stained with blood, soaked in blood

غرک بده


واژهغرک بده
تلفظ (لارستانیکا)ghark boda
فارسی غرق شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To become drowned

غرک


واژهغرک
تلفظ (لارستانیکا)ghark
فارسی غرق، در آب فرو رفتن، غرق
انگلیسی (لارستانیکا)(Arabic غرق) Drowning; sinking; being submerged or drowned

غرشتی


واژهغرشتی
تلفظ (لارستانیکا)ghoreshtee
فارسی تندر با آذرخش، رعد و برق، توفان رعدی
انگلیسی (لارستانیکا)Thunder storm, as "baroné ghoreshtee" A shower, or a brief fall of rain

غرشت کرده


واژهغرشت کرده
تلفظ (لارستانیکا)ghoresht kerda
فارسی رعد زدن، آسمان غرش کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To thunder

غرشت


واژهغرشت
تلفظ (لارستانیکا)ghoresht
فارسی تندر، رعد، غرش رعد
انگلیسی (لارستانیکا)Thunder, the explosive loud sound following a flash of lightning

غرّاس


واژهغرّاس
تلفظgharraas
فارسی کسی که کارش حدس و تخمین وزن میوه است در حالی که هنوز میوه بر درخت است و چیده نشده است.
انگلیسیOne whose job is to estimate the weight of fruits while the fruits are still on the tree. These estimations are accurate

غرس کرده


واژهغرس کرده
تلفظ (لارستانیکا)ghars kerda
فارسی حدس زدن وزن میوه در حالی که هنوز میوه بر درخت است و چیده نشده است. غرس کار "غرّاس" در نخلستان است، و معمولا تخمین غرّاس درست و دقیق است
انگلیسی (لارستانیکا)To estimate the weight of fruits while the fruites are still on the tree. "Ghars" is done by "Gharraas غرّاس" at the date garden, and they are accurate

غرس


واژهغرس
تلفظ (لارستانیکا)ghars
فارسی حدس و تخمین وزن میوه در حالی که هنوز میوه بر درخت است و چیده نشده است.
انگلیسی (لارستانیکا)Estimation of the weight of fruits while are still on tress

غربال


واژهغربال
تلفظ (لارستانیکا)gharbaal
فارسی غربال، پرویزن، پرویزن یا غربال با سوراخ های بزرگ، لوازم آشپزخانه غربال مانند ولی سوراخ های تور آن خیلی بزرگ تر است
انگلیسی (لارستانیکا)Riddle; cribble; a coarse sieve; a sieve-like utensil whose bottom meshes are much larger.

Monday, February 13, 2012

غراب

واژهغراب
تلفظ (لارستانیکا)ghoraab
فارسی کشتی، ناو بزرگ
انگلیسی (لارستانیکا)Ship; a large ocean going vessel.

غدر اُ کسی کرده

واژهغدر اُ کسی کرده
تلفظ (لارستانیکا)ghadr o'kasee kerda
فارسی کسی را آزار دادن، کسی را رنجاندن
انگلیسی (لارستانیکا)to tease someone; to annoy someone

غدار

واژهغدار
تلفظ (لارستانیکا)ghaddaar
فارسی خیانتکار، خائن، رنج آور، دردسر دهنده، پیمان شکن، بی وفا
انگلیسی (لارستانیکا)Treacherous; troublesome; naughty

غدر

واژهغدر
تلفظ (لارستانیکا)ghadr
فارسی خیانت، غدر، بی وفایی، پیمان شکنی، نقض عهد، ایذا، آزار، اذیت، زحمت دادن
انگلیسی (لارستانیکا)Treachery; perfidy; annoyance; bother

غچ

واژهغچ
تلفظ (لارستانیکا)ghoch
فارسی نرین، گشن، مرد قوی، نر نیرومند، مرد تنومند با شانه هایی پهن
انگلیسی (لارستانیکا)Macho; strong, robust man having big broad shoulder.

غپ کرده

واژهغپ کرده
تلفظ (لارستانیکا)ghaup kerda
فارسی اصطلاح: گستاخ و مغرور شدن، خودبینی
انگلیسی (لارستانیکا)(slang) To be stuck up; to be snobbish

غپ

واژهغپ
تلفظ (لارستانیکا)ghaup
فارسی غبغب
انگلیسی (لارستانیکا)Double chin, a fold of fat beneath the chin.

غازی


واژهغازی
تلفظ (لارستانیکا)ghaazee
فارسی واحد پولی ترکی معادل 20 غروش (سکه سیمین اسپانیولی) که از سال 1933 با "لیره عثمانی" و "کوروس" تعویض شد. "غازی" در لارستان را سکه طلا بود ولی بسیار کوچکتر از "اشرفی"، ولی در آذین و زینت بستن به کار میرفت، مثلا بر مقدمه "کایه" دوخته میشد. کایه کلاهک مخصوص کودکان یا نوزادان است.
انگلیسی (لارستانیکا)A Turkish monetary unit equal to 20 Piaster which since 1933 have been replaced with Lira and Kurus. Ghaazee in Larestan was meant to be a gold coin much smaller than "Ashrafee اشرفی", but was used as jewelry in the same way or more often one of it was sewn in front and middle of "Kaaya", a unique type of bonnet of an infant or a toddler.

غبر کرده

واژهغبر کرده
تلفظ (لارستانیکا)ghobr kerda
فارسی بخار کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To steam

غبر

واژهغبر
تلفظ (لارستانیکا)ghobr
فارسی بخار، دمه، مه، غبار
انگلیسی (لارستانیکا)Vapor; steam; haze; mist

غاچ

واژهغاچ
تلفظ (لارستانیکا)ghaach
فارسی قاچ زین اسب، جسم گلوله مانند و برآمده در مقدمه زین اسب، معمولا از چوب ساخته می شود. اسب سوار میتواند به وسیله سفت گرفتن قاچ بر کمر اسب ثابت بماند و نیفتد.
انگلیسی (لارستانیکا)(Turkish قاچ) Pommel, the knob or protuberant part at the front and top of a saddle which is usually made of wood and the rider may clasp his hand around it.

غ غـ - غین

واژهغ غـ - غین
تلفظ (لارستانیکا)Gh
فارسی سیزدهمین حرف از حروف الفبای لارستانی است.
انگلیسی (لارستانیکا)The thirteenth letter of the Larestani alphabet. There is no letter in English alphabet to correspond to this Arabic-Persian-Larestani letter, and easiest way to pronounce غ Gh [IPA: ɣ] is to articulate it in the throat with vibration to produce a sound similar to "R" in French. The letter is here written "gh"

آیه و وایه بده

واژهآیه و وایه بده
تلفظ (لارستانیکا)aaya o'vaaya boda
فارسی بیخانمان شدن، ولگرد شدن، دربدر شدن، بیکاره شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To become homeless, or a vagabond

آیه و وایه

واژهآیه و وایه
تلفظ (لارستانیکا)aaya o'vaaya
فارسی ولگردی، سرگردانی، ول گردیدن، بیخانمان، آواره؛ علاف، آدم دغل
انگلیسی (لارستانیکا)Roving, wandering; rogue

آیه دل وامده

واژهآیه دل وامده
تلفظ (لارستانیکا)aaya del vaamoda
فارسی واماندن در رسیدن به هدف، مقصود، خواسته، یا آرزو. تعبیری برای بیان ناکامی در رسیدن به هدف.
انگلیسی (لارستانیکا)To fail to reach one's goals, desires, or whishes

آینه

واژهآینه
تلفظ (لارستانیکا)aayna
فارسی آیینه؛ لانه پرنده؛ کندو زنبور، زنبور زرد، و...
انگلیسی (لارستانیکا)Mirror; bird's nest; wasps', yellow jackets', etc., nest

آیل

واژهآیل
تلفظ (لارستانیکا)aayel
فارسی روغن موتور. از oil انگلیسی است.
انگلیسی (لارستانیکا)Motor oil

آیک نده

واژهآیک نده
تلفظ (لارستانیکا)aayak nada
فارسی دو چیز را کنار یکدیگر یا بر یکدیگر گذاشتن، مثلا "کپ آیک نده" اصطلاحیست به معنی اینکه لب بر لب گذاشتن و ساکت شدن.
انگلیسی (لارستانیکا)To put two things together, to place next to each other; as "Kap aayak nada" which used as slang to mean to keep mouth shut and become silent

آیک انده

واژهآیک انده
تلفظ (لارستانیکا)aayak onda
فارسی بهم خوردن، تصادم کردن، تصادف کردن، برخورد
انگلیسی (لارستانیکا)To collide; to clash

آیدین

واژهآیدین
تلفظ (لارستانیکا)aaydeen
فارسی یُد، تنتور ید
انگلیسی (لارستانیکا)Iodine, tincture of iodine.

آی وای

واژهآی وای
تلفظ (لارستانیکا)aay vaay
فارسی آی و وای بیان کردن درد، اضطراب، غم و اندوه، یا نگرانی را
انگلیسی (لارستانیکا)an utterance expressing pain, or anguish

آی

واژهآی
تلفظ (لارستانیکا)aay
فارسی آخ، واخ، علامت تعجب و درد
انگلیسی (لارستانیکا)An introjection used before a proper name in direct address

آهو کرده

واژهآهو کرده
تلفظ (لارستانیکا)aahoe kerda
فارسی گداختن، گداز، آب گردن، چیزی را به وسیله گرما از حالت جامد به مایع مبدل کردن؛ پول یا اندوخته را تباه کردن، بر باد دادن، هدر کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To melt; to waste money, saving.

آهو بده

واژهآهو بده
تلفظ (لارستانیکا)aahoe boda
فارسی گداخته شدن، آب شدن، به وسیله گرما از حالت جامد به مایع مبدل شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To melt; to change from a soild to a liquid state usually by heat; to change into water

آهندسه

آهندسه

واژهآهندسه
تلفظ (لارستانیکا)aahan dassa
فارسی ظرف و دسته هاون. ظرفی ساخته شده از ماده سخت و سفت با سوراخ بلند و باریک، برای خرد کردن و پودر کردن ابزار مانند دارچین، زردچوبه و... از آن استفاده می شود.
انگلیسی (لارستانیکا)Mortar and pestle; a vessel of hard material having slender cavity in which substances such as cinnamon, turmeric… are crushed into powder

آهکی

واژهآهکی
تلفظ (لارستانیکا)aahakee
فارسی آهکی، هر چیزی که با آهک مخلوط است، دارای کلسیم؛ هر چیزی که دارای کلسیم یا آمیزه کلسیم باشد؛ ترک کننده اعتیادی که می خواهد به اعتیاد برگردد ولی پول لازم برای مواد مخدر نداشته باشد
انگلیسی (لارستانیکا)Anything mixed with lime, calcareous; anything containing cacium or a calcium compound; an addict who is about to have a whithdrawal symptoms yet has no money to get what he needs

آهشته

واژهآهشته
تلفظ (لارستانیکا)aaheshta
فارسی باقی گذاردن مثلا مقداری خوراک را در بشقاب باقی گذاردن، ذخیره کردن، اندوختن
انگلیسی (لارستانیکا)To leave as to leave some food on the plate, to save

آوی

واژهآوی
تلفظ (لارستانیکا)aavee
فارسی سقا، بچه سقا. کسی که آب را به کوچه و پاساژ های بازار می برد و می فروشد. در لارستان، "آوی" فقط در ماه های گرم تابستان "لار" و "بند لنگه" کار و کاسبی داشتند، بچه سقا کوزه ای سفالین روپوش دار (برای حفظ خنکی) را به ته "برکه" می انداخت که با طناب بسته شده است و آن را برای مدت چند ساعت می گذارد، سپس تا آب درون کوزه سرد و خنک شد کوزه را با طناب بالا می کشد به دوش می گیرد و به منطقه های ماهول در بازار می رود ، با تکان دادن لیوانی در دست "آوی، آوی" فریاد می زند، و هر لیوان آب به قیمتی خرد به آدمهای تشنه می فروشد.
انگلیسی (لارستانیکا)Water boy; one who carries wate in the streets and passages of bazaar to sell. In Larestan, aavee were in business in the summer months and only in Lar and Bandar Lengah, where the water boy sends down a large earthenware pitcher with a rope attached to its neck deep into the bottom of the berka and leaves it for several hours to get cool; he then pulls up and carries this cool water in the insulated pitcher on his shoulder to populated areas in the marketplace and by waving a glass in his hand and calling "aavee, aavee" sells water for a few pennis a glass to anyone thirsty

آوو

واژهآوو
تلفظ (لارستانیکا)aavoo
فارسی نوعی گیاه وحشی همه ساله که در بیابان گراش می روید. این گیاه را با ماست یا تخم مرغ می پزند و از آن خوارک خوشمزه درست می کنند.
انگلیسی (لارستانیکا)A wild perennial plant which grows in Geraash's wilderness; its cooked form with yogurt or eggs make a delicious dishes.

آول

واژهآول
تلفظ (لارستانیکا)aavel
فارسی سقف
انگلیسی (لارستانیکا)Ceiling

آوکی

واژهآوکی
تلفظ (لارستانیکا)aavakee
فارسی آبکی، آب مانند؛ رقیق، سبک، کم مایه، رقیق و آبکی
انگلیسی (لارستانیکا)Watery, being like water; thin

Sunday, February 12, 2012

آوسته

واژهآوسته
تلفظ (لارستانیکا)aavasta
فارسی افتادن از تپه یا اسب، سقوط
انگلیسی (لارستانیکا)Fall from a cliff or horse

آوزو کرده

واژهآوزو کرده
تلفظ (لارستانیکا)aavezoo kerda
فارسی آویزان کردن، معلق کردن، آویخته کردن؛ موقوف کردن، معطل کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To hang; to suspend

آوزو بده

واژهآوزو بده
تلفظ (لارستانیکا)aavezoo boda
فارسی آویزان شدن، معلق شدن، آویخته شدن؛ موقوف شدن، معطل شدن، بیکار شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To be or to become suspended; to be hanged

آوزو

واژهآوزو
تلفظ (لارستانیکا)aavezoo
فارسی آویزان، معلق، آویخته؛ موقوف، معطل
انگلیسی (لارستانیکا)Suspended; hanging; hanged

آوز شسّه

واژهآوز شسّه
تلفظ (لارستانیکا)aavaz shassa
فارسی ساکن و با ابهت نشستن. تا همین نزدیکی ها، جشن عروسی در لارستان به سه 3 روز و سه 3 شب پر از مراسم و بزم و سرور طول می کشید، یکی از مراسم جشن عروسی این بود که در شب دوم و سوم عروسی، عروس با آرایش و بزک تمام و در جامه رنگارنگ چارزانو بر تشکی که بر کرسی فرش شده است می نشیند تا مهمانان زن و دختر بیایند وی را تماشا کنند و طلا و جواهراتش و لباسش را از نردیک ببینند و دست کنند. این نمایش عروس به نام "آوز شسه" معروف است.
انگلیسی (لارستانیکا)To sit still in an impressive position. Up to recently the marital celebration in Larestan was marked by three days and nights of festivities with different ceremonies; one of which was that on the second and third night the bride in full makeup and colorful dress sits cross legged on a mattress spread on a bench to let the female visitors see and touch her jewelry and her dress. This exposure of the bride is known as aavaz shassa.

آوره

واژهآوره
تلفظ (لارستانیکا)aavara
فارسی آرواره، فک
انگلیسی (لارستانیکا)Either of two bones that form the frame of the mouth; jaw

آورد اُ برد

واژهآورد اُ برد
تلفظ (لارستانیکا)aavord o'bord
فارسی "آورد و برد" معاوضه هدیه و پیشکشی میان خانواده داماد و عروس هنگام خواستگاری و تا چند هفته پس از ازدواج
انگلیسی (لارستانیکا)Exchange of gifts between bride's and bridegroom's families at engagement and up to a few weeks after the marrige.

آودی بده

واژهآودی بده
تلفظ (لارستانیکا)aavadee boda
فارسی آشکار شدن، مرئی شدن، پدیدار شدن، نمایان شدن، قابل رؤیت شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To become visible; to be apparent

آودی

واژهآودی
تلفظ (لارستانیکا)aavadee
فارسی آشکار، مرئی، پدیدار، نمایان، دیده شدنی، قابل رؤیت
انگلیسی (لارستانیکا)Visible; apparent; capeble of being seen

آوازه

واژهآوازه
تلفظ (لارستانیکا)aavaaza
فارسی آوازه، شهرت، مخصوصا آوازه نیک
انگلیسی (لارستانیکا)Fame, reputition, especially of good character.

آواز خش

واژهآواز خش
تلفظ (لارستانیکا)aavaaz khash
فارسی آواز زیبا، آواز خوب و قشنگ، آوای قشنگ، یا ترانه زیبا
انگلیسی (لارستانیکا)Good song, good voice; a pretty vocal music, or lyric

آواز خده

واژهآواز خده
تلفظ (لارستانیکا)aavaaz khauda
فارسی آواز خواندن
انگلیسی (لارستانیکا)To sing a song; to sing

آواز

واژهآواز
تلفظ (لارستانیکا)aavaaz
فارسی آواز، آوا
انگلیسی (لارستانیکا)Song, voice; melody

آواره بده

واژهآواره بده
تلفظ (لارستانیکا)aavaara boda
فارسی آوارگی، آواره شدن، بینوا شدن، بی خانمان شدن، دربدری
انگلیسی (لارستانیکا)To become homless, to be vagrant

آواره

واژهآواره
تلفظ (لارستانیکا)aavaara
فارسی آواره، بینوا، بی خانمان، دربدر
انگلیسی (لارستانیکا)Vagabond, vagrant; destitute of name or character, homeless

آنیشده

واژهآنیشده
تلفظ (لارستانیکا)aaneesheda
فارسی دوباره جستجو کردن، واجستن، دوباره دنبال چیزی گشتن
انگلیسی (لارستانیکا)To repeat looking and or searching for.

آنده

واژهآنده
تلفظ (لارستانیکا)aanada
فارسی نهادن، گذاشتن؛ چیز محمول را زمین گذاشتن برای استراحت؛ بالا زدن چیزی مثلا آماج را تا آن را هدف تیر کرد؛ دست کشیدن یا تسلیم شدن مثلا کسی مغرور یا خودخواه
انگلیسی (لارستانیکا)To lay, put down; to put down what is been carried in order to get rest; to put up as a target to shoot at; to quit, to stop as arrogant, or selfish

آنخده

واژهآنخده
تلفظ (لارستانیکا)aanokheda
فارسی چسباندن، الصاق کردن؛ پیوستن، وصل کردن
انگلیسی (لارستانیکا)To stick, to adhere; to attach

آنته

واژهآنته
تلفظ (لارستانیکا)aanota
فارسی چسبیدن، گیر کردن، گیر افتادن، چسبیده شدن
انگلیسی (لارستانیکا)To become stuck to; sticking, adherence

آمه او

واژهآمه او
تلفظ (لارستانیکا)aamau oo
فارسی خویشاوندی، قوم و خویشی از طرف پدر، بستگی از طرف پدر
انگلیسی (لارستانیکا)Kinship, connection by blood through fathers's side