Larestanica Back Cover

Larestanica Back Cover
Larestanica Back Cover

Thursday, March 6, 2014

ب صفحه 38-39


ID
لاری
تلفظ
فارسی
انگلیسی
499
ب بـ
be
"ب" حرف دوم در الفبای لارستانی و مرادف حرف "B" در الفبای انگلیسی است، و یک حرف صامت است.
این حرف به عنوان پیشوند برای فعل استفاده می شود تا فعل امر ساخت، مثلا:
"گته - بگه gota-begau" گفتن - بگو
"خرده - بخو kharda-bekho" خوردن - بخور
"کرده - بکو kerda-beko" کردن - بکن
The second Letter of the Larestani alphabet, corresponding to B, the second letter of the English alphaber, a consonant. It is used as a prefix to a verb to make it into imperative mood as:
"گته - بگه gota-begau" to say-say,
"خرده - بخو kharda-bekho" to eat-eat,
"کرده - بکو kerda-beko" to do-do.
500
با
baa
با، پیشوند ضمیر شخصی است، مثلا "با مو" یعنی با من
With; prefix to a personal pronoun as "baa mau" with me.
501
با
baa
بابا، پدر، بابایی
Father, dad, daddy
502
با اُ با جدّه
baa o'baa jadda
نیا، نیاکان، اجداد
Ancestor
503
با اِ = با اُو = با اِی = باهی
baa e = baaoo = baaee = baahee
بازو، عضو بدن از شانه تا آرنج دست
Upper arm; part of upper limb from showlder to elbow
504
بااِس
baaess
باید، بایست، بایستی
Must; ought to
505
بااِسی
baaessee
باید، بایستی، لازم است
Must; it is necessary, as "baaessee o'chaum" it is necessary for me to go, I must go.
506
با اسم اُ رسم
baa esm o'rasm
1- مشهور، معروف
2- نیکنام، خوشنام
3- دولتمند
1- Well known
2- Reputable
3- Affluent
507
باب
baab
1- مناسب، درخورد، شايسته،فراخور، مقتضى
2- متناسب با مُد یا رسم
1- Suitable
2- prevailing style or custom
508
باب تب
baabe tab
1- باب طبع، متناسب با طبع یا سلیقه، فراخور سرشت، فراخور طبع
2- باصفا، دلگشا، خوش آیند، موجب مسرت
from Arabic طبع. Suitable to one's nature; pleasing
509
باب دل
baabe del
باب دل، دلپذیر، سازگار با دل یا میل یا خواسته
Agreeble to one's heart or suitable to one's desire
510
بابا
baa baa
بابا، پدر، بابایی
Dad; Daddy
511
باباای
baabauee
بابونه
Chamomile, a plant of the genus "asteraceae" family having yellow ray flowers in the compact flower heads that have been used like tea as a bitter medical substance. It is a strong-scented herb, related to daisy with antiseptic and antispasmodic effects
512
بابزنکو
baabezankoo
شاپرک (جانور شناسی). شاپرک از پروانه با حجم ریزتر و آنتن کوتاه تر متمایز است و در آب و هوای بیابانی زیست می کند
Moth; a kind of insect distinguished from buttefly by its smaller size and different antenne and that it lives in desert
513
بابزنکه
baabezanke
شاپرک (جانور شناسی). شاپرک از پروانه با حجم ریزتر و آنتن کوتاه تر متمایز است و در آب و هوای بیابانی زیست می کند
Moth; a kind of insect distingusished from buttefly by its smaller size and different antenne and that it lives in desert
514
با بنیه
baa bonya
دارای بنیه، تنومند، قوى هيکل، هیکل دار
of robust frame; with good physical condition
515
باترو
baateroo
تخم ریحان، تخم شربتی
The seeds of sweet basil
516
با تش بازی کرده
baa tash baazee kerda
1- با آتش بازی کردن
2- (کنایت) با چیزی یا وضعی خطرناک بازی کردن، سر به سر کسی یا چیزی یا وضعیت خطرناک گذاشتن
1- To play with fire
2- to trifle with dangerous matters
517
باخال
baakhaal
پدرزن، پدر همسر
Father of wife; Father-in-law
518
باخاله
baakhaale
پدرِ مادر، پدر بزرگ، پدر بزرگ از طرف مادر
Father of mother; grand father
519
باخته
baakhta
باختن، باخته
To lose, ad in a game or play; Lost
520
باد
baad
1- هوا
2- گاز
3- تورم، آماس
1-Wind;
2- Gas
3- Swelling
521
باد اُ اُرده

1- باد آورده. چیزی بوسیله باد رسیده مانند ميوه باد انداخته
2- سود غيرمترقبه، ثروت باد آورده، سود باد آورده
3- متورم، ورم کرده، باد کرده
4- درد پیش از زایمان، درد زایمان
1- Windfall
2- to be brought by wind
3- to become swollen
4- Labor pain
522
باد شو اَ اُردای
baad sho a'ordai
(ماده) دارد می زاید، در حال زاییدن است، درد زایمان گرفته است
She is in labor; she is having labor pain
523
باد شو با
baad sho baa
(ماده) دارد می زاید، در حال زاییدن است، درد زایمان گرفته است
She is in labot; she is having labor pain
524
باد اخل
baadakhal
باد با گرد و غبار، هوای گرد و خاکی
Wind wih dust; dusty wind
525
باد اُ دماخ بسه
baad o'demaakh bessa
1- خود را با پر طمطراقی نمایش دادن، خود را بزرگ نمایان کردن، بزرگ نمایی
2- خود فروشی: خود را یا موفقیت های خود را با غرور و افاده تعریف کردن
1- Self grandiosity
2- to talk in vain glory
526
باد از در چده
baad oz dar cheda
1- باد چیزی خالی شدن
2- (اصطلاح) گاز یا باد شکم خالی شدن
1- To become deflated
2- To pas gas or flatus
527
باد الوکی
baad alookee
خوراک هایی یا غذا هایی که مسبب نفخ و باد می شوند
Fodd or dishes that cause flatulence or bloating
528
باد انده
baad onda
باد آمدن، وزیدن باد
To be windy
529
باد اوسو = باد اوسه = باد اوسی
baad oesoo = baad oese = baad oesoo
باد ملایم ولی تند تر از نسیم که می تواند کاه را از دانه جدا کند
A kind of wind, somewhat stronger than breeze well suitable to blow away the straws and get separated  from grains when are thrown up with "oese"
530
باد برده
baad borda
1- باد بردن، با باد رفتن
2- باد برده، بر باد رفته
1- To be blown away by the wind
2- gone with the wind
531
باد پیرزن کش
baade peerazan kosh
(کنایت) باد پیرزن کش، بادی که به اندازه ای سرد باشد که زن پیر را بمیراند بکشد
A chilly cold winter. a kind of wind, cold enough to kill an old woman
532
باد تشک
baade tashak
تشباد، تش باد، باد گرم و خشک، باد بسیار گرم
A hot dry wind; a sultry wind
533
باد تند
baade tond
تندباد، باد تند، باد طوفانی
tempest
534
باد خش
baade khash
باد خوش، باد ملايم، نسیم
A pleasant wind; Breeze
535
باد خوس
baade khoos
بادی که از سوی خاور (شرق) می وزد، و معمولا نمناک است و پس از وزیدن آن بر مناطق مرکزی لارستان باران می بارد. در جنوب لارستان پیرامون خط ساحل این باد را "شرجی" می نامند که گاهی تحمل ناپذير می باشد.
The wind blowing from east, which usually is humid and brings rain to the areas of central Larestnal. In the south about the coast line the wind from the east is hot and humid and is known as "Sharjee شرجی" which sometimes become intolerable.
536
باد کوس
baade koes
بادی که از سوی خاور (شرق) می وزد، و معمولا نمناک است و پس از وزیدن آن بر مناطق مرکزی لارستان باران می بارد. در جنوب لارستان پیرامون خط ساحل این باد را "شرجی" می نامند که گاهی تحمل ناپذير می باشد.
The wind blowing from east, which usually is humid and brings rain to the areas of central Larestnal. In the south about the coast line the wind from the east is hot and humid and is known as "Sharjee شرجی" which sometimes become intolerable.
537
باد کوش
baade koesh
بادی که از سوی خاور (شرق) می وزد، و معمولا نمناک است و پس از وزیدن آن بر مناطق مرکزی لارستان باران می بارد. در جنوب لارستان پیرامون خط ساحل این باد را "شرجی" می نامند که گاهی تحمل ناپذير می باشد.
The wind blowing from east, which usually is humid and brings rain to the areas of central Larestnal. In the south about the coast line the wind from the east is hot and humid and is known as "Sharjee شرجی" which sometimes become intolerable.
538
باد دریاای
baade daryaa ee
باد دریایی، بادی که از سوی دریا می وزد، معمولا مانند نسیم لطیف و ملایم است
Wind coming from the sea which is pleasant like ocean breeze
539
باد سوم
baade soom
باد ناخوشی آور سرد و مرطوب که در شبهای زمستانی می وزد
An unhealthy cold and wet wind which blows during winter nights
540
باد شمال
baade shamaal
باد شمال
North Wind